loading...
محمودميرزايي
بسيجي بازدید : 3 یکشنبه 11 اسفند 1392 نظرات (0)

سم الله الرّحمن الرّحیم

 امام خامنه ای مدّ ظلّه العالی : ارزشهای انقلابی و دستاورد های انقلاب و فضای اسلامی جامعه ، ناموس همه ی آحاد مردم ماست و از آن ، غیرتمندانه و با کمال قدرت دفاع می کنیم.                                                                          ۲۸/۷/ ۱۳۶۸

خدمت نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی  

  سلام علیکم

    اتّفاقات کشور در چند ماه اخیر (خصوصا مسئله ی هسته ای و توافق نامه ی ژنو)  تبدیل به صحنه ای شده است که دارای عبرت ها و نکات در خور تأمّلی است . حضرت علّامه ی مصباح دامت برکاته که حقیقتا مصداق اتمّ بصیرت می باشند، سکوت معنادار موجود در بین نخبگان را شکسته و این بار نیز مانند همیشه، با روشن گری عمّار گونه ی خود، حرف دل ملّت ولایتمدار ایران اسلامی را بیان نموده و باعث تصحیح و هدایت افکار بسیاری از خواصّ شدند. و نیز با آماده سازی فضای عمومی جامعه ، زمینه را برای ورود ولیّ امر مسلمین جهان حضرت امام خامنه ای مدّظلّه العالی فراهم کردند. بیانات صریح رهبر معظّم انقلاب، در دیدار  با فرماندهان وکار کنان نیروی هوایی ارتش ونیز در جمع مردم غیور و ولایت مدار تبریز، فصل الخطابی است که وظیفه ی مردم ، مسئولین و خواصّ، را به خوبی مشخّص نموده است.

    انتظار به حقّ از شما نمایندگان شریف، دلسوز ، بصیر و انقلابی در خانه ی ملّت این است که در این شرایط حساس با پاسداری از ارزش ها و پافشاری بر اصول انقلاب به ویژه اصل اساسی استقلال، که چندین بار مورد تاکید مقام عظمای ولایت قرار گرفت، به وظیفه تان در مقابل زیاده خواهی های آمریکا و کشورهای غربی و دنباله روان ومرعوبان داخلی استکبار، عمل نموده و با قاطعیّت از استقلال و عزت ملّی دفاع کنید و از تضییع حقوق مردم جلوگیری نمایید.

    البتّه ای کاش قبل از ورود بزرگان دین و بخصوص رهبر معظّم انقلابمدّظلّه العالی اقدامات شایسته ای صورت می گرفت .

      بدیهی است هر گونه غفلت و فرار از تکلیف ، مواخذه ی الهی و سرزنش تاریخی را به دنبال خواهد داشت.

والسّلام علی عبادالله الصّالحین

 ۲ اسفند۱۳۹۲ مطابق ۲۱ربیع الثّانی۱۴۳۵

جمعی از روحانیّون و طلّاب سراسر کشور

بسم الله الرحمن الرحیم

طلابی که تا به حال این نامه را امضاء کرده اند از شهرهای مختلف کشور

مشهد مقدس   قم مقدس   اراک   ازنا  ازندریان  اسدآباد   اشترینان  اصفهان  الشتر   الیگودرز  بجنورد  بروجرد   بهشهر   بیرانشهر   پلدختر   تبریز   تویسرکان   تهران   خدابنده   خرم آباد   دورود   زنجان   سامن   سراب   سلسله  سنندج   سیرجان   شبستر    شهرضا   شیراز   قوچان   کاشان   کبودر آهنگ   کرج   کرمان   کرمانشاه   کلیبر   کوهدشت   گیلان   ملایر    نورآباد   نهاوند   نیشابور  همدان   یاسوج   یزد   و ………………

………………….

………..

 

هستند و انشاالله شهر های دیگر نیز این نامه را امضاء میکنند.

در صورت تمایل طلاب و روحانیون محترم  نسبت به امضاء این نامه ، نام و نام خانوادگی خود ، شهر و محل حوزه علمیه و ترجیحا شماره همراه خود را در قسمت نظرات بنویسید.

در صورت تمایل طلاب و روحانیون ایدهم الله تعالی  نسبت به امضاء این نامه ، نام و نام خانوادگی خود ، شهر و محل حوزه علمیه و ترجیحا شماره همراه خود را در قسمت نظرات بنویسید.

اسامی روحانیون و طلّابی که این نامه را امضاء کرده اند………

ابولقاضی سامان

خمسه محمد ناصر

کاظمی رضا

احسنی محمد باقر

خورشیدوند حمزه

کامرانی محمد

احمدی حسین

خوش صحبت مرتضی

کاوشی

احمدی زین العابدین

خیشه سعید

کاوند محمد حسین

احمدی مسینه ای وحید

دعایی حسین

کاوندمحمد حسین

اخلاقی محمد حسین

دهریزی محمد

کائدسرفی رضا

اسداللهی سید حسن

دهقان حسین

کرمپور علیرضا

اسداللهی سیدحسن

دهقانپور حامد

کرمی محمدجواد

اسداللی سید حسن

ذاکری

کریم پور رامین

اسلوب

ذوالفقاری رضا

کریم زاده

اسماعیل دخت سعید

رجبی حسن

کریمی

اسماعیلی پور سعید

رحمانی محمد

کریمی بهروزیان اصغر

اسوری محمد

رحمتی عابدین

کریمی رضا محمد

اعتبار حجت

رستمی یحیی

کشوری اصغر

اکبری ایمان

رضاپور محمد

کلانتری صمد

اکبری ایمان

رضایی اسماعیل

کلهر

السوری محمد

رضایی مجتبی

کمالی بهمن

الماسی

رضایی محسن

کمالی علیرضا

الماسی علیرضا

رفیعی محمد امین

کوشکی جواد

امرگان امیر

روزبهانی آقا رضا

کولیوند عباس

امزاجردی حسن

روزبهانی قاسم

کیافر عباس

امیدی علی

روزبهانی محمد

کیانی پور عباس

امیراسماعیلی حسین

روزبهانی میلاد

کیانی مهران

انوری

روستایی میلاد

کیمیاگر امیر

ایمانی

زارعی پوریا

کیمیاگر امین

آستانه مهدی

زارعیان علی

گرامی محمد

بابایی رضا

زکی پور  سلیمان

گرشاسبی

باقری

زند کریمی رسول

گنجی    یاسر

بجانی روح الله

زهره وند محسن

گودرزی

بشیری ابوالفضل

زینالی

گودرزی اصغر

بنفشه پور علی

ساعتچی محمدحسن

گودرزی امین

بهزادیان اکبر

ساکی مهدی

گودرزی حیدر

بهشت محمد

ساکی یاراحمدی مرتضی

گودرزی سعید

بهمرد میلاد

سبزی  ناصر

گودرزی شیخ علی عباس

بیات محمد مهدی

سپهری منسوب سعید

گودرزی علی

بیاتی حسین

سراقی حسین

گودرزی محمد

بیکوردی امین

سروش جمال

گودرزی مصطفی

بیکوردی رضا

سرومیلی محمدرضا

گودرزی مهدی

پاک نژاد قاسم

سریشی روح الله

گودرزی میثم

پاک نهاد رضا

سعیدی فاضل علی

گودرزی میلاد

پور اسماعیلی

سعیدیان محمود

گیو میثم

پورمقدم حسین علی

سلطانی عمران

لطفی

پیریایی محمدرضا

سلگی علی

لطفی مهدی

ترک جلال

سلگی قاسم

محرابی جلال

ترکاشوند

سلگی مجتبی

محسنی مصطفی

ترکاشوند احسان

سلیمانیان محمود

محمد خانی محمد

تقوی مصطفی

سمتی محمد هادی

محمد دانیالی

تکلو علی

سهرابی مجتبی

محمدی

تکلوبیغش علی

سید هاشمی

محمدی فر محمد

تیموری

شاددل اسماعیل

محمدی فر مهران

جعفری محمد جواد

شاه کرمی محمد

محمدی نصر محمد

جلیلی محمد

شعبان میلاد

محمدیاری بهمن

جوانمرد افشین

شعبانی حسین

محمودی

جودکی یونس

شفیعی

مرادیان مجید

جهانشاهی علی رضا

شم ابادی علی

معصومی شیرزاد

چاردولی عباس

شهبازی علی

معظّمی امین

چراغی عمران

شیری محمد امین

معظّمی داوود

چرمچیان امیر

صادقی

معظّمی رحمت الله

چکانی محمود

صحیفه

معظّمی مهدی

چگنی محمد

صداقت پور محمد

معظمی گودرزی مهدی

چهار دولی احمد

صداقتی غلامرضا

مقدسی سامان

چهاردولی احمد

صفایی محمد

مقدسی یعقوب

چهاردولی عباس

ضغیبی

ملکی علی

ح فراحانی

طوسی علیرضا

منکاوی محمد

حاتمی  مسعود

عابدی احمد

موحدی تبارعلی

حاتمی عباس

عاشوری محمود

موسوی سید امیر حسن

حاتمی میلاد

عبادی

موسوی سید حسن

حاجی  ابو الفضل

عباسی حمزه

موسوی سید علی

حاجیان موسی

عبدالملکی

موسوی سید محمد

حامدی

عبدلی مجتبی

موسوی سید مهدی

حسن جوکار

عجمی فر سید محمد

موسوی سیدرضا

حسن زاده امیرحسین

عزیزی آیت

موسوی سیدمحمد

حسن زاده جواد

عزیزی محمدرضا

مهدوی سید میثاق

حسنی سیدعلی

عزیزی محمود

مهربانیان میلاد

حسینی

عسکری علی

میربیگی امین

حسینی سید حامد رضا

عسکری مرتضی

میرزایی خرد وحید

حسینی سید علی

عطایی علی اصغر

میرزایی محمود

حسینی سید علیرضا

علویان روح الله

نادعلیان رضا

حسینی سید هادی

علی محمدی کاظم

نوری سید رضا

حسینی سیدعلیرضا

علی نژاد

نیک زاد یاری

حسینی علی

علیزاده

واحدی کریم

حقگویان  سجاد

علیشاهی حسین

وفائی امیر

حقگویان هادی

غایبی علی

وفائی علی

حقی سیامک

غفاریان علیرضا

ونایی مصطفی

حمزه صالح

غلامی وحید

هادیان ایمان

حمزه محمد حسین

فتاحی بهروز

هادیان ایمان

حمیدرضا

فتاحی حمید رضا

هاشمی سید احمد

حمیدی رحیم

فخرایی هادی

یاری صفت یوسف الله

حیدرزاده

فخیمی  مصطفی

یوسفی حبیب الله

حیدری

فراهانی سجاد

 

حیدری رضا

فراهانی محمد صالح

 

حیدری محمد

فلاح مجتبی

 

خدایی جواد

فلاحی مصطفی

 

خراسانی محمد مهدی

فلکی داود

 

خراسانی محمدرضا

فیضی  محمد حسین

 

خزایی

قاسمی علیرضا

 

خزایی اسماعیل

قاسمی مجید

 

خزایی صادق

قدوسی رضا

 

خسروی محمد

قربانی محمد

 

خلیل آبادی عرفان

کاظمی

 

 

و از حوزه خواهران

 

خانم برخورداری

خانم میرزاخانی م

بسيجي بازدید : 3 یکشنبه 11 اسفند 1392 نظرات (0)

 

تولد، محلّ تولد و والدین

اینجانب سیّد احمد خاتمی در سال 1339شمسی در سمنان متولد شدم. پدرم مرحوم سیّد مهدی مردی بسیار متدیّن و غیرتمند بود و در میان فامیل، ضرب‌المثلِ ايمان و تقوا به شمار مى‌آمد. او بر تربیت دینی و اخلاقی فرزندان خود فوق‌العادّه حسّاس بود. با اینكه از سواد متعارف (علم جدید) بهره‌ای نداشت، امّا از نعمت خواندن و نوشتن برخوردار بود و برای نخستین بار در كودكی نور دین و معنویّت را با خواندن كتاب های مرحوم علاّ مه مجلسی مثل حیوه القلوب، جلاءالعیون، حقّالیقین و ...و نیز معراج السّعاده و نیز با عمل شایسته خود، بر دل بنده، برادران و خواهرانم تاباند. او به شدّت از رژیم شاه نفرت داشت و از این رهگذر از كودكی به شدّت از آن رژیم فاسد نفرت داشتم.

مادرم خانم طیّبه سادات خاتمی خانمی متدیّن و مأنوس با قرآن و دعا بوده و هم اكنون در قید حیات است. أبقاهااللّه.

خاندان «خاتمى» از سادات معروف سمنان بوده و جدّ اعلای این خاندان، مرحوم سیّد هاشم به حدّی محبوب و مورد عنایت مردم بوده است كه بعد از مرگ او نیز برخی خاك قبرش را برای تبرّك و استشفا استفاده میكنند.


محلّ رشدِ دوران كودكي و نوجوانى

دوران كودكی را با عنایت خداوند، در خانواده‌ای مؤمن و خداباور گذراندم. پس از اتمام دوره ابتدایی دروس طلبگی را آغاز كردم. آنچه از این دوره بهیاد دارم تقیّد پدرم به نماز جماعت و جلسات معنوی دعای ندبه، سمات، كمیل و...است كه می توانم بگویم: استخوان بندی اوّلیّه دینیِ اینجانب در همین جلسات الهی كه بهحقّ بوستان های بهشت بود، شكل گرفت.

يادم هست كه در يكي از جلسات قرآني كه مرحوم حضرت حجّه الاسلام و المسلمين حاج شيخ محمد علي عالمى، نماینده سابق مجلس خبرگان رهبری سمنان، اداره می كرد سؤالی طرح فرمود كه (و منهم من عاهد اللّه...)؛[1] شأن نزولش كیست؟ من با اینكه بچه ده ساله‌ای بیش نبودم، پاسخ دادم: ثعلبه بن حاطب. ایشان از من خواستند كه داستانش را بازگو كنم. پس از بیان مفصّل داستان در جمع، تشویق خوبی از من به عمل آورد و با اینكه اینك حدود سی سال از آن قصّه می گذرد، همچنان شیرینی آن تشویق در كام بنده هست و اینجاست كه راز تأكید فراوان پیامبر(ص) و امامان: را به تشویق می یابیم. در اینجا شایسته است از مرحوم حجّه الاسلام نجات یاد كنم كه بدنه اصلیترین متدیّنان سمنان در پنجاه سال اخیر مدیون تلاش های خستگی ناپذیر او است و مرحوم پدرم مقیّد به حضور در نماز و جلسات او بود. آن مرحوم پس از حادثه غمبار مسجد گوهرشاد مشهد به سمنان تبعید شد و به تربیب نفوس همّت گماشت. برنامه منظّمی شب ها بعد از نماز مغرب و عشا داشت؛ مثلاً یك شب در هفته مخصوص تصحیح حمد و سوره و قرائت نماز بود. او كسانی را تربیت كرده بود كه به عنوان مربّی در این شب ها به‌ویژه شیوه خواندن درست قرائت نماز را آموزش می دادند. این مرحوم قبل از پیروزی انقلاب بار دیگر به مشهد بازگشت و در همان دیار به رحمت خداوند رفت ـ رضوان اللّه تعالی علیه.


دوران تحصیل

گفته شد كه بعد از اتمام تحصيل ابتدايى، در حدود یازده سالگی دروس طلبگی را درحوزه علمیّه سمنان شروع كردم. ناگفته نماند سه سال راهنمایی را بهطور متفرّقه در دو سال امتحان داده، قبول شدم و مقداری از دروس دبیرستان را هم خواندم، ولی در امتحانات شركت نكردم. تا سال 1354شمسی دروس مقدّماتی را در آن حوزه از محضر حضرات آقایان حجّه الاسلام و المسلمین سیّد محمد شاهچراغی و حجّه الاسلام و المسلمین محمد تقی نصیری آموختم و سپس در سال 1354شمسی مهرماه همان سالی كه رژیم طاغوت مدرسه فیضیّه و دارالشّفاء را در اشغال در آورد وارد حوزه مقدّس قم شدم و بیشتر دروس خوانده شده در حوزه سمنان را نزد مرحوم حجّه السلام و المسلمین مدرّس افغانی كه به تازگی از نجف آمده بود و تبحّر بسیار خوبی در ادبیّات داشت، تجدید كرده، دو باره خواندم.


دروسی كه در حوزه علمیّه قم تحصیل نمودم عبارت‌اند از:

شرح لمعه را از محضر حضرت حجّه الاسلام و المسلمين آقاي فاضل هرندى، اصول الفقه را نزد حضرت حجّه الاسلام و المسلمين آقاي هادي مروي خراسانى، مكاسب را از محضر حضرات آیات ستوده، خزعلى، اشتهاردی و بنیفضل، رسائل را از محضر حجّه الاسلام و المسلمين آقاي موسوى، كفايه الاصول را از محضر حضرات آيات سيّد علي محقّق داماد و دوزدوزانى، شرح منظومه و تجريد را از محضر حضرت آيه اللّه حاج شيخ يحيي انصاري شيرازي و جناب حجّه الاسلام و المسلمين آقاي دكتر احمد بهشتي فسائى، اسفار را از محضر فقيه متألّه حضرت آيه اللّه جوادي آملي و آيه اللّه حاج شيخ ابراهيم امينى، اشارات را از محضر فيلسوف و عارف معاصر حضرت آيه اللّه حسن زاده آملى، تفسیر را از محضر حضرت آيه اللّه مشكيني و حضرت آيه اللّه خزعلى، عهدنامه مالك اشتر نهج‌البلاغه را از آيه اللّه حسين نوري همدانى، يك دوره خارج اصول و بخش هاي زيادي از فقه را از محضر حضرت آيه اللّه العظمي ميرزا جواد آقا تبريزى، خارج اصولِ جلد اوّل كفايه و بحث خارج اجاره را از محضر آيه اللّه العظمي فاضل لنكرانى، مدّت هفت سال از درس فقه آيه اللّه منتظرى، نيز از محضر حضرات آيات آيه اللّه العظمي ميرزا هاشم آملى، حضرت آیه اللّه العظمی وحید خراسانی و حضرت آیه اللّه العظمی شبیری زنجانی استفاده كردم.

همچنین یك‌دوره بحث فلسفي شناخت را از محضرشهيد علاّ مه آيه اللّه مطهّري در سال آخر عمر مباركشان بهرهمند شدم كه محلّ تدریس آن در حسينيّه ارك قم بود.


دوستان و معاشران هم درس

در دوران تحصیل بيشترين حشر و نشر درسي‌ام با حجج اسلام اخوان محترم سعيدى: حاج سیّد محمد، حاج سیّد حسن و حاج سیّد حسین بوده است و حشر و نشر ویژه‌ای با مرحوم حجّه الاسلام سیّد حسین سعیدی داشتم. او آیتی از اخلاص، صفا و معنویّت بود و فراقش برایم بسیار سنگین بود. همچنین با آقایان حجج اسلام حاج شیخ نجم الدّین طبسی (مؤلّف «النّفی و التغریب» و «موارد السّجن فى‌النصوص و الفتاوى»)، حاج شیخ محمد قائینی نجفی (نوه مرحوم حاج شیخ عبدالرّزاق كه از شاگردان مرحوم آیه اللّه العظمی حاج شیخ عبدالكریم حائری بودند)، محمد رحماني زروندي نيشابورى، سیّد عبدالفتاح نوّاب شهرضائی و... مدّتی مباحثه كرده ام.


عوامل مؤثّر بر شكل گيري شخصيّت علمي و اخلاقى

اینجانب نه برای خود شخصیّتی علمی و نه اخلاقی می بینم، امّا همین اندكی هم كه از این مقولات دارم، مدیون هدایت های عالمان وارسته دینی هستم. در آغاز طلبهگى‌ام حضرت آقایان حجّه الاسلام و المسلمین حاج شیخ محمد تقی نصیری و حجّه الاسلام و المسلمین سیّد محمد شاهچراغی تلاش شایسته تقدیری در پرورش بنیه علمی و اخلاقی حقیر داشتند به‌ویژه آقای شاهچراغی تقریباً در آغاز طلبه شدن بنده از نائین به سمنان آمدند. هم هدایت های علمی ایشان به‌ویژه در متون معارف قرآنی و حدیثی و هم منش متواضعانه و اخلاقی ایشان در روحیّه بنده تأثیر بهسزایی داشت.

وقتی كه به قم آمدم، سخت كوشی استاد آیه اللّه ستوده و تشویق ایشان و سلوك بسیار ارزشمند اخلاقی استاد آیه اللّه شیخ یحیی انصاری شیرازی و سلوك الهی فقیه متألّه آیه اللّه جوادی آملی و آیه اللّه حسن زاده آملی در اینجانب بسیار تأثیر داشته و كارگشا بوده است. رفاقت و حشر و نشر با جناب حجّه الاسلام و المسلمين آقاي محسن قرائتي و همكاري با ايشان در برنامههاي تلويزيوني و تألیف برخي از كتاب ها در سادهگويي و ساده نويسي براي بيان معارف اسلامي و سخن گفتن در حدّ فهم عموم «اïنا معاشر الاîنبياء أمرنا أن نكّلم الناس علىû قدر عقولهم» بسیار مؤثّر بود.

به‌ویژه برخی از نكات اخلاقی ارزشمندی كه با عمل و رفتار خود داشتند، خاكی بودن و تواضع ایشان برای بنده الهام بخش بود. انس با درس تفسیر حضرت آيه اللّه آقاي مشكيني و حضرت آيه اللّه آقاي خزعلى از بركاتي بود كه در دوره تحصيل، خداوند عنایت فرمود. اگر بركتی در بعد علمی و اخلاقی نصیبم شده به بركت تلاش این بزرگواران و برخی دیگر است كه نام مباركشان به یادم نمانده است. جزاهم اللّه خیراً.


عوامل مؤثّر بر شكلگيري شخصيّت سياسى و اجتماعى

از آغاز كودكي مى‌دیدم كه مرحوم پدرم چه نفرتی از رژیم طاغوت دارد و شخصیّت سیاسی بنده با این حال و هوا شكل گرفت. بعد كه طلبه شدم، حجّه‌الاسلام و المسلمين آقاي شاهچراغي در انتقال مفاهيم انقلاب به بنده كه دوره كودكى‌ام را می گذراندم، بسیار مؤثّر بود. زمانی كه به قم هجرت كردم، فضای انقلابی قم ما را با انقلابیون به‌ویژه برخی از علمای بزرگی كه آن روزها در تبعید بودند و آزاد شدند مأنوس كرد و همین سبب شد كه از زمان شهادت مرحوم آیه اللّهحاج آقا مصطفی خمینی(ره) به طور فعّال در حدّ توانِ اندكِ خود، وارد میدان مبارزه شوم. فضای انقلابی كشور، به‌ویژه حوزه علمیّه قم تأثیر مهمّی در بعد سیاسی بر من‌داشت. هم اساتيد انقلابي مثل حضرت آيه اللّه مشكيني و حضرت آيه اللّه خزعلى و هم سخن‌رانی های انقلابی كه در قم می شد تأثیر شایان توجّهی در این بنده ناچیز داشت.

در اينجا لازم مي دانم از خطيب گرانقدر جناب حجّه الاسلام شيخ محمد تقي عبدوست ياد كنم كه هم در فنّ خطابه از ايشان بهرهمند شدم و هم در مسائل سياسى، شجاعت و شهامت ایشان قبل از انقلاب ضرب‌المثل بود و رفاقت و انس با ایشان تأثیر خوبی بر من در مسائل سیاسی داشت.

گفتنی است در فنّ خطابه بهره فراوانی نیز از خطیب توانا حجّه الاسلام و المسلمین جناب آقای فلسفی1 بردم. در جلساتی كه در شب های پنجشنبه در دفتر تبلیغات بر پا بود و گروهی از برجستگان از خطبا در آن شركت می كردند. آموزش عملی ارزنده ای برای خطبا داشت.

در آستانه پیروزی انقلاب، حضور در درس های شهید علاّ مه آیه اللّه مطهّری(ره) در حسینیّه ارك، تأثیر ارزشمندی در این بنده ناچیز در جهت شناخت تفكرات التقاطی و انحراف آنان، بر جای گذاشت. ناگفته نگذارم شخص بزرگواری كه پیش از پیروزی انقلاب از انحراف سازمان منافقین ـ كه تا آن روز چهره آنان بر ملا نشده بود ـ برایم سخن گفت، جناب حجّه الاسلام و المسلمین آقای فاكر بود. ایشان بهطور مستدل و مستند از انحراف این فرقه منحرف سخن گفت. رهنمود علاّ مه آیه اللّه شهید مطهّری(ره) و روشنگری های آقای فاكر سبب شد كه ـ بحمداللّه ـ تاكنون پیوسته در برابر التقاط، موضعی قاطع داشته باشم و البته خطر تحجّر نیز از خطر التقاط كم تر نیست و این دو همانند تیغه یك قیچی هستند كه سیمای زیبای اسلام را مشوّه جلوه می دهند. در تمامي اين مباحث از نكته اي كه هرگز نمي توان گذشت كه بنده و امثال بنده تمام حيات سياسى، اجتماعی و اخلاقی خود را مدیون آن سفر كرده كه صدها قافله دل همره او است؛ یعنی حضرت آیه اللّه العظمی امام خمینی 1هستیم كه بهحقّ احیاگر نفوس بود و هدایتگر انسان ها به صراط مستقیم. بحمداللّه از آغاز طلبگی بانام مقدّس او و راهش آشنا شدم و از آغاز بلوغ تا پایان عمر مبارك آن عزیز، مقلّدش بودم.

فعّاليّت هاي علمى

الف) تألیفات

 

این طلبه ناچیز در كنار تحصیل، مكتوباتی نیز داشته ام كه محورم در تدوین آن ها نیاز زمان بوده است.

1. آثار به چاپ رسیده

كتابها

1. ابعاد جنگ در فرهنگ اسلام؛ 2. سیمای نفاق در قرآن؛ 3. رسالت خواص؛ 4. عبرت های عاشورا؛ 5. مدیریّت در قرآن و حدیث؛ 6. شایعه از نظر قرآن و حدیث؛ 7. اخلاق سياسى؛ 8. سيري در سیره سياسى امام علی(ع)؛ 9. امر به معروف و نهی از منكر(دو جلد)؛ 10. سیمای حماسی امام سجّاد(ع) ؛ 11. سازمان‌دهي و تشكّل در سیره امام هادي(ع) ؛ 12. نگاهی به مبانی تفكر امامخمینی پیرامون ولایت فقیه.
 

مقالات
مقالات قرآنى

1. «اخلاق اجتماعی در قرآن»؛ 2. «قرآن و عدالت»؛ 3. «حزب اللّه از نگاه قرآن»؛ 4. «جامعه نمونه در قرآن»؛ 5. «خانواده نمونه در قرآن».

این مقالات در روزنامه كیهان به چاپ رسیده است

6. «آداب در قرآن» (در 25 مقاله).

این مقالات در روزنامه اطلاعات به چاپ رسیده است.
 

مقالات اخلاقى
اخلاق فردى

7. «عشق به خداوند»؛ 8. «بصیرت»؛ 9. «انقطاع اïلی اللّه و توكّل و آثار آن»؛ 10. «بیماری های دل»؛ 11. «بيماري هاي اخلاقى»؛ 12. «نگاه گناه آلود»؛ 13. «ریشه گناهان»؛ 14. «تنبلي علل ناكامى»؛ 15. «پیرامون شب قدر و آداب آن»؛ 16. «نگرانی و راه زدودن آن»؛

این مقالات نیز در روزنامه كیهان به چاپ رسیده است.

17. «اخلاص»(نه مقاله)؛ 18. «تهذیب نفس» حدود بیست مقاله در هفتهنامه سپهر منتشر شده است.


اخلاق اجتماعى

19. «وحدت و تفرقه و عوامل آن»؛ 20. «هتك شخصیّت، بدگمانى، تجسّس، غیبت و...»؛ 21. «تواضع و جلوه آن»؛ 22. «حریم پدر و مادر و وظیفه آن»؛ 23. «حریم مؤمنان»؛ 24. «توصيه اي مهم در روابط اجتماعى»؛ 25. «آداب مجلس»؛ 26. «كمك به مستمندان و ویژگی های انفاق ارزشمند»؛ 27. «رفاقت و دوستی و آداب آن»؛ 28. «استقامت و نقش آن»؛ 29. «اصلی ترین رسالت والدین»؛ 30. «ویژگی های شوهر نمونه»؛ 31. «ویژگی های همسر نمونه»؛ 32. «انتقاد و انتقادسازنده»؛

این مجموعه مقالات در روزنامه كیهان به مناسبت ایّام ماه مبارك رمضان به چاپ رسیده است.
 

مقالات تاريخى

33. «سخني پيرامون سیره پيامبر(ص)»؛ 34. «سیره پیامبر در رابطه با خداوند»؛ 35. «سیمای امام علی(ع) در نهج البلاغه»؛ 36. «اخلاق اجتماعى امام علي(ع)»؛ 37. «علی در قرآن»؛ 38. «امام علی(ع) و شوق شهادت»؛ 39. «شهادت از دیدگاه امام علی(ع)»؛ 40. «هشت ویژگی امام علی(ع)»؛ 41. «امام علي(ع) و انجام تكليف الهى»؛ 42. «امام علی(ع) و عدالت»؛ 43. «امام علی(ع) الگوي بردبارى»؛
این مجموعه مقالات در روزنامه كیهان به چاپ رسیده است.

44. «رهبری و مشروعیّت آن از دیدگاه امام علی(ع)»؛
این مقاله در مجلّه حكومت اسلامی چاپ شده است.

45. «روشن بینی امام علی(ع)»؛
این مقاله در مجلّه پاسدار اسلام چاپ شده است.

46. «جامعیّت امام علی(ع)»؛
این مقاله در ره توشه به چاپ رسیده است.

47. «ناكثین در نهج البلاغه»؛
مقاله مفصّلی است كه در مجموعه كاوشی در نهج البلاغه به چاپ رسیده است.

48. «درس هایی از مكتب فاطمه(س)»؛

49. «سیمای فاطمه(س) از دیدگاه امام خمینی(ره)»؛
این دو مقاله در كنگره بزرگ‌داشت منزلت زن عرضه شد و در روزنامه كیهان نیز به چاپ رسیده است.

50. «پیرامون صلح امام مجتبی(ع)»؛ 51. «اخلاق اجتماعى امام مجتبي(ع)»؛ 52. «امامان شیعه: و نهضت عاشورا» (پنج مقاله)؛ 53. «عبرت های عاشورا» (سه مقاله)؛
گفتنى‌است كه سه مقاله اخیر در روزنامه كیهان به چاپ رسید و مقاله‌ای به همین عنوان در ره توشه به چاپ رسیده است.

54. «سیمای حماسی امام سجاد(ع)»؛
این مقاله در ره توشه به چاپ رسیده است.

55. «امام صادق(ع) و نهضت فرهنگى»؛
این مقاله در روزنامه كیهان به چاپ رسیده است.

56. «انتظار و آثار سازنده آن»؛ 57. «عصر عزّت اسلام»؛ 58. «ویژگی های یاران مهدی(عج)»؛
این مقالات در روزنامه كیهان به چاپ رسیده است.

59. «ویژگی های ممتاز امام خمینی(ره)»؛
این مقاله در روزنامه رسالت به چاپ رسیده است.

60. «قرآن از دیدگاه امام خمینی(ره)» (دو مقاله)؛
این دو مقاله در روزنامه كیهان به چاپ رسیده است.

61. «امام خمینی(ره) و جوانان»؛
این مقاله در مجلّه پاسدار اسلام به چاپ رسیده است.

62. «غروب خورشید فقاهت» (زندگینامه آیه اللّه العظمی گلپایگانی)؛
این مقاله در ویژه نامه روزنامه كیهان به چاپ رسیده است.

63. «علاّ مه طباطبائی اسوه اخلاق و ولاء»؛ 64. «شهید مطهّری شهید مبارزه با التقاط»؛
این دو مقاله در مجلّه پیام انقلاب به چاپ رسیده است.


مقالات فقهى

65. «فقه سیاسی از دیدگاه شیخ مفید»؛ 66. «فقه الاخلاق از ديدگاه شيخ انصارى»؛
این دومقاله در كنگره شیخ انصاری به چاپ رسیده است.

67. «نقش زمان و مكان در فقه»؛
این مقاله در كنگره امام خمینی و نقش زمان و مكان در فقه به چاپ رسیده‌است.

68. «پیرامون نماز»؛
این مقاله در مجلّه پاسدار اسلام به چاپ رسیده است.

69. «نقش رهبرى»؛
این مقاله در كنگره امام و نهضت عاشورا به چاپ رسیده است.
 

مقالات متفرّقه

70. «سخنی با مدّاحان اهل بیت»؛

71. «مباحثی پیرامون شیوه تحصیل در حوزه علمیّه»؛
این دو مقاله در روزنامه جمهوری اسلامی به چاپ رسیده است.

72. «مجموعه مقالات پیرامون ماه مبارك رمضان»؛
كه در روزنامه كیهان به چاپ رسیده است.

73. «مجموعه مقالات پیرامون جنگ از دیدگاه قرآن و حدیث»؛
كه در مجلّه پیام انقلاب به چاپ رسیده است.

74. «مجموعه مقالات پيرامون سیره سياسى امام علي(ع)»؛
اين مقالات هم اينك در مجلّه پاسدار اسلام چاپ مي شود و بخشي از آن ها در كتابي تحت عنوان سیره سياسى امام علی(ع) چاپ شد و بخش ديگر آن هنوز بهصورت كتاب در نيامده است

75. مجموعه مقالات تحت عنوان «مدخلي بر سیره امامان شیعه:»؛
این مقالات در نشریه كویر به چاپ رسیده است.

76. «پاسخ به بیانیّه مجمع روحانیون مبارز»؛
این مقالات در روزنامه رسالت و هفته نامه شما به چاپ رسیده است.

77. «صفات و ویژگیهای پیامبر(ص) در قرآن»؛

78. «خاتمىّت»؛

79. «امامت».
این سه مقاله در مجموعه تقویّت مبانی اعتقادی به چاپ رسیده است.
 

2. آثار به چاپ نرسیده
آثار فارسى

1. سیره نبوي(ص)؛
2. سیره امامان:؛
3. شرح دعای مكارم الاخلاق؛
4. اخلاق ادارى.
 

آثار عربى

1. كتاب الحج؛
2. كتاب القصاص؛
3. كتاب الدیات؛
4. بحثی پیرامون صلات مسافر؛
5. الاسير في الفقه الاسلامى؛
6. تقریرات دروس اساتید.
 

3. آثار در دست چاپ

1. مجموعه چهارده مقاله پیرامون امام علی(ع)؛
2. مجموعه مباحث اخلاقى؛
3. تربیت در مكتب انبیا؛
4. مجموعه مباحث پيرامون امام زمان (عج) تدریس شده در مدرسه حجّتيّه؛
5. مجموعه مباحث پيرامون ولايت فقيه تدریس شده در مدرسه حجّتيّه؛
6. اسباب النّزول؛
7. مباني تربيت اسلامى؛
8. رساله‌ای پیرامون ولایت مطلقه فقیه؛
9. خانواده از دیدگاه اسلام.
 

ب) مصاحبه ها، سخنرانی ها و نواره

1. مصاحبه با مجلّه پیام حوزه در باره حوزه؛ 2. مصاحبه با روزنامه كیهان در باره حوزه؛ 3. مصاحبه با روزنامه رسالت در زمينه اصلاحطلبى؛ 4. مصاحبه با روزنامه رسالت در باره نوروز؛ 5. سخن‌رانی در مجموعه تحصّن؛ 6. مصاحبه در باره آقاي فلسفى، نشریه بلاغ مبین؛ 7. «تساهل و تسامح دينى» چاپ شده در كتاب تسامح آری یا نه؟؛ 8. «امر به معروف و نهی از منكر» چاپ شده در مجموعه نظارت صالحان؛ 9. «اسلام و مقتضیات زمان» چاپ شده در روزنامه اطلاعات و...؛ 10. مصاحبه پیرامون «امام علی(ع)» كه در روزنامه جوان چاپ شد.

گفتنى است در بسياري از موارد، درس هاي تفسیر، تاریخ و نهج‌البلاغه بنده ضبط شده است كه اكنون حدود 1280 نوار از درس تفسیر آن در دست‌رس است.

همچنين نوار درس هاي سیره پيامبر(ص)، سیره امام علي(ع)، سیره حضرت زهرا(س)، سیره امام حسن(ع)، سیره امام حسین(ع) تا امام زمان (عج) نيز موجود است كه متأسّفانه به خاطر نداشتن امكانات از كيفيّت پاييني برخوردار است و برخي از نوارها نيز مفقود شده است.

نیز برخی از نوارهای درس های نهج البلاغه و نوار درس های متفرّقه در ماه مبارك رمضان نیز موجود است.
 

ج) تدریس

از سال 1363شمسي تدریس عمومي دروس حوزه اي را آغاز كردم و تاكنون چهارده دوره معالم‌الاصول، سه دوره شرح لمعه، سه دوره رسائل، هفت دوره اصول الفقه، دو دوره تمام مكاسب، چهار دوره كفایه، تدریس نموده‌ام و در ایّام تعطیل نیز دروس شرح تجرید، شرح باب حادیعشر و درایه شهید ثانی را برای طلاّ ب می گفتم.

حدود شش سال است كه خارج اصول تدریس مي كنم و چهارمين سالي است كه به تدریس خارج فقه مشغولم و دوازدهمين سالي است كه درس تفسیر شب ها بعد از نماز مغرب و عشا براي طلاّ ب دارم كه ـ بحمداللّه ـ تاكنون علاوه بر تفسیر جزء آخر قرآن و تفسیر سوره مسبحات و سوره حجرات و لقمان، منافقون، از جزء اوّل قرآن تا جزء ششم تفسیر شده است كه به لطف خداوند نوار كاست همه اين دروس موجود است و تا اين لحظه كه اين سطور را مي نگارم 1300 جلسه درس تفسیر داشته ام و به بركت قرآن كريم پيوسته اين درس مورد اقبال دوستان طلبه بوده است و همچنان هست و چهاردهمين سالي كه درس سیره پيامبر و ائمّه را روزهاي پنجشنبه براي طلاّ ب محترم در مدرسه فيضيّه دارم كه سال گذشته دوره اوّل اين بحث با اتمام مباحث سیره امام زمان(عج) پايان پذيرفت و در سال جاري تحصيلي سیره امام علی(ع) را براي بار دوم با روشي جديد و مباحثي نو آغاز كرده ايم، از خداوند متعال توفيق اتمام اين دوره را نيز دارم تا ـ انشاءاللّه ـ پس از آن بتوانيم دوره اي مفيد از سیره امامان: را به صورت مكتوب تقدیم شیفتگان خاندان عصمت و طهارت بنمایم.
 

1. حوزهها و مراكز تدریس

بيشترين تدریس بنده در حوزه قم و در مدرسه فيضيّه بوده است. دو ترم در رشته تخصّصى، درس تفسیر گفته‌ام: یك ترم در باره تحریف ناپذیری قرآن و ترم دیگر،درباره اسباب النّزول.نيزدر دانشكدهشهيدمحلاّ تى، فقهسياسي تدریس ميكنم.

تاكنون در مدارس و اماكن ذيل تدریس داشته‌ام:

1. مدرسه مرحوم آيه اللّه العظمي گلپايگانى؛ 2. مدرسه خان؛ 3. مسجد فاطمیّه (مسجد آیه اللّه بهجت)؛ همچنین در سالیان اخیر تمامی دروس بنده در مدرسه فیضیّه برگزار میشود.
 

2. ارتباط با مراكز علمي و تحقیقاتي

سالياني است كه در هيئت مديره مركز تحقیقات كامپيوتري علوم اسلامي عضويّت دارم. گفتني است اين مركز تحت نظارت عالي مقام معظّم رهبري اداره شده و ـ بحمداللّه ـ تاكنون در عرصه نرم افزاري علوم اسلامى، خدمات ارزنده‌ای عرضه كرده است.

مركز تحقیقات سپاه گاهي برخي جزوات خود را براي اظهار نظر برايم مي فرستند.

در مجلّه پاسدار اسلام نیز مقاله می نویسم و در كمیسیون سیاسی ـ فرهنگی جامعه مدرّسین حوزه علمیّه قم عضویّت دارم و به عنوان استاد راهنما در مدیریّت حوزه علمیّه قم و مؤسّسه پژوهشی امام خمینی در خدمت عزیزان طلبه می باشم.


فعّاليّتها و مبارزات سياسى و اجتماعى
الف) قبل از پیروزی انقلاب

اینجانب از كودكی با نام مقدّس امام خمینی و آرمان های بلندش آشنا شدم. با آغاز تحصیل دروس حوزه‌ای این آشنایی عمیقتر شد. از سال 1354شمسی ـ كه منبر رفتن را آغاز كردم ـ تاكنون منبرهایم روشنگر و در مسیر تعیین شده از سوی امام خمینی(ره) و مقام معظّم رهبری ـ مدّظلّه العالی ـ است. با توجّه به سنّ كمی كه در آستانه پیروزی انقلاب داشتم، بیشترین روش مبارزه بنده از طریق منبر بوده است كه ـ بحمداللّه ـ تأثیر خوبی در شهرها و روستاها داشته است. می توانم بگویم: آغازگر جریان انقلاب در روستای زرند ساوه و نیز آدران شهریار اینجانب بودم و در شهرهای شوشتر، تهران، سمنان كه زادگاهم می باشد، نیز منبرهای انقلابی و افشاگر علیه رژیم شاه داشته ام در عید قربان سال 1357شمسی سخن‌رانی انقلابی علیه رژیم شاه در مسجد امام خمینی سمنان داشتم، در همان سخن‌رانی كه هنوز رژیم طاغوت بر سر كار بود، نام مسجد را كه به نام شاه بود به نام مسجد امام خمینی نامیدم و بعد از منبر به وسیله مردم فراری داده شدم.

در محرّم همان سال دو باره به سمنان و سرخه دعوت شدم، طاغوتیان كه از منبر عید قربان به شدّت خشمگین بودند در تعقیب من بر آمدند كه با تلاش آقای فریدون (برادر آقای حسن روحانی دبیر شورای عالی امنیّت ملّی) از چنگ آنان گریختم، ولی مأموران شبانه به منزل پدرم حمله كردند و به اذیّت و آزار اعضای خانواده پرداختند و چند روزی كوچه و خانه را مراقبت می كردند كه مرا بیابند، ولی خوشبختانه نتوانستند. بعد از فرار از سمنان به تهران آمدم و از آنجا به قم رفتم. آن‌روز بیت آیه اللّه پسندیده كه مقرّ فرمان‌دهی انقلاب بود، مرا به سنندج اعزام كردند كه تمام شهر در اعتصاب بود علیه رژیم شاه و در آنجا نیز ـ بحمداللّه ـ سخن‌رانی های حماسی مفیدی داشتم.

اینجانب به علّت سنّ كم، توفیق زندان و تبعید در رژیم شاه را نداشتم، و لكن مبارزان سخت كوش و مقاومان نستوهِ تبعیدی را كه خالصانه برای خدا پای در این میدان نهاده بودند، سخت دوست می داشتم و در چشمم بسیار بزرگ بودند. أُحب الصالحین و لست منهم... .
 

ب) بعد از پيروزي انقلاب اسلامى

راهی كه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی برای خویش برگزیدم، كارِ فرهنگی بود. خودم را چنين شناختم كه در عرصه تربيت طلاّ ب مي توانم موفّق باشم و اين راه را انتخاب كردم و از آغاز تدریس عمومي تاكنون حدود سههزار طلبه از درس هايم استفاده كرده اند كه برخي هم اكنون در مسند تدریس حوزه خدمتگزار فرهنگ تشيّع‌اند و برخي ديگر در مشاغل اجرايى، سياسى، فرهنگی و ... مشغول‌اند. نیز در عرصه خطابه و قلم در حدّ توان خویش انجام وظیفه كرده ام و همچنان در این عرصهها مشغول خدمتم.

خداوند این توفیق را عنایت كرد كه در دوره دفاع مقدّس در فرصت های تبلیغی شرفیاب حضور رزمندگان گردم و ضمن استفاده از انفاس قدسی آنان، رسالت تبلیغی خود را انجام دهم.
 

نمايندگي مجلس خبرگان رهبرى

در سال 1376شمسی از حوزه انتخابی كرمان به نمایندگی دوره سوم مجلس خبرگان رهبری برگزیده شدم و این در حالی بود كه تا آخرین لحظات هیچگونه رغبت و نشاط شخصی به پذیرش این مسئولیّت نداشتم؛ امّا تكليف مرا به ميدان كشاند و ـ بحمداللّه ـ على‌رغم آنكه یك ریال خرج تبلیغ از خودم نكردم، مردم مؤمن استان كرمان مرا به نمايندگي مجلس خبرگان رهبرى برگزيدند.

گفتنى است در دو سال اوّل دوره سوم، عضو كمیسیون های ذیل بوده‌ام:

1. منشي هيئت رئيسه كميسيون تحقیق؛
2. منشی هیئت رئیسه كمیسیون اصل 107 و 109؛
3. عضو كمیسیون آییننامه.

امید كه خداوند توفیق انجام وظیفه در تمامی عرصه ها را عنایت فرماید و زندگی و مرگ ما را در خدمت دین و مكتب اهل بیت: قرار داده، توفیق دیدارش را با شهادت نصیبمان فرماید. آمین یا رب العالمین.

بسيجي بازدید : 5 یکشنبه 11 اسفند 1392 نظرات (0)

تولد و دوران كودكى

استاد، آيت الله محمدتقى مصباح يزدى، يازدهمِ بهمن ماه هزار و سيصد و سيزده، برابر با بيست پنجم شوال هزار و سيصد و پنجاه و سه هجرى قمرى، در دامان پرمهر خانواده اى بسيار متدين و مذهبى در شهر يزد به دنيا آمد.

زندگى پدر و مادر استاد در منزل ميراثىِ مادريشان با سختى بسيار مى گذشت. مادر با كمك خاله ها، در خانه جوراب مى بافت تا پدر براى گذران زندگى جوراب ها را در مغازه بفروشد. اين شغل بسيار كم درآمدى بود; به طورى كه پدر مى بايست هر از چندى مبلغى قرض مى كرد تا به كارش سامانِ دوباره دهد.

استاد درباره آن روزگار چنين مى گويد:

يادم مى آيد بهترين غذايى كه دوست داشتيم و هفته اى يك مرتبه مى خورديم اين بود كه با برادرم از مدرسه كه مى آمديم، دو ريال و ده شاهى سرشير مى خريديم، و مادر كمى آب قند درست مى كرد و با اين سرشير قاطى مى كرد، و اين بهترين شام آخر هفته بود.

با وجود همه سختى ها اين خانواده بسيار مذهبى و شيفته اهل بيت(عليهم السلام) در آن دوران خفقان رضاخانى، كه برپا كردن مراسم عزادارى مطلقاً ممنوع بود، شب هاى محرم در زيرزمين منزل، مجلس توسل و عزادارى برقرار مى كردند، و شب هاى جمعه دعاى كميل و ذكر حديث و صبح هر جمعه نيز دعاى ندبه برگزار مى گشت; به طورى كه پدر دعاى ندبه را حفظ شده بود و آن را از بر مى خواند.

همين علاقه و دلبستگى به دين و علاقه مندى به خاندان عصمت و طهارت(عليهم السلام) سبب شد كه اولين فرزند خانواده «محمدتقى» نام گيرد.

پيش از تولد محمدتقى، مادر خواب مى بيند كه «قرآن» به دنيا آورده است. با نگرانى خواب خود را نزد معبّرى به نام سيدمحمدرضا اماميه، كه از علماى يزد بود، بازمى گويد. سيد در پاسخ مى گويد: فرزندى كه متولد مى شود پسر است، و بشارت باد كه او عالم و حامى قرآن خواهد بود.

اين خواب، هرچند بعدها به فراموشى سپرده شد، ناخودآگاه موجب علاقه شديد والدين، و به خصوص مادر محمدتقى به وى و آينده اش گشت.

دوران مدرسه

روزگار كودكى محمدتقى در آغوش خانواده اى اينچنين پاكدل و باصفا، با اندوخته هايى ارزشمند از تربيت ناب دينى سپرى شد، و او براى كسب دانش و معرفت بيشتر راهى دبستان گرديد. محمد تقى چنان مشتاق دانستن بود كه همه ساله در امتحانات پايانى، شاگرد ممتاز مدرسه شناخته مى شد و همين امر موجب محبوبيت او نزد مدير و معلمان مدرسه گشته بود، و آنان وى را تشويق مى كردند كه با ادامه اين شيوه درس خواندن، از مخترعان و مكتشفان و دانشمندان برجسته ميهن باشد. اما محمدتقى آرزويى ديگر داشت. او تنها به تحصيل علوم دينى و كسب معارف الهى مى انديشيد، و بر همين اساس بود كه در انشاى كلاس چهارم نوشت مى خواهد به نجف برود و درس دينى بخواند. اين انشا آموزگار و هم شاگردى هاى محمدتقى را شگفت زده كرد; چه هم كلاس ها كه خود آرزو داشتند روزى خلبان، سرهنگ، وزير، وكيل يا... شوند، مى ديدند شاگرد ممتاز مدرسه عجب پيشه اى براى آينده اش در نظر گرفته است!

اين شگفتى در آن دوران بى سبب نبود; دورانى كه جامعه هيچ اقبالى به علوم دينى نداشت. از اين گذشته روحانى و عالم دينى به ديده تحقير نگريسته مى شد، و دستگاه تبليغات رضاخانى بيشترِ مردم را به روحانيان بدبين ساخته بود. البته پيرمردها و پيرزن هايى بودند كه به طور سنتى علايقى مذهبى داشتند; اما براى نسل جوان آن روز، از اسلام جز نامى نمانده بود. اغلب روحانيان، به زور يا به دلخواه، از لباس روحانيت خارج شده، به كسب و كار مشغول بودند، و علماى اسلام در فقر بسيار شديدى، كه تصور آن براى مردم اين زمان دشوار است، به سر مى بردند. حال در چنين روزگارى اگر كسى مى گفت كه مى خواهد آخوند شود، بسيار شگفت انگيز بود.

افزون بر تربيت و آموزش هاى پدر و مادر، آنچه محمدتقى را به اين سوى مى كشيد جذبه معنوىِ شيخ احمد آخوندى بود. شيخ احمد، روحانى دل سوخته و متعهدِ ساكن نجف بود. او هر از چندى براى سركشى به موقوفه اى كه متولى آن بود به يزد مى آمد و ميهمان خانه آنان مى شد.1حالات عرفانى و عبادى او بسيار زيبا و باشكوه بود. شيخ نيمه هاى شب بيدار مى شد و وضو مى ساخت. سپس فانوس كوچكى به دست مى گرفت و به مسجد مى رفت و بين الطلوعين به خانه باز مى گشت. مشاهده اين حالات، تأثيرى عميق بر روحيه محمدتقى گذاشت، و اين تأثير آن گاه دو چندان شد كه شيخ به او گفت: «بچه اى كه به اين خوبى نماز مى خواند و به اين خوبى درس مى خواند چه بجا و مناسب است كه طلبه و عالم دينى بشود». اينچنين بود كه عشق به فراگيرى علوم و معارف الهى در جان او زبانه كشيد، و بعد از آن ديگر هيچ ذوق و شوقى نداشت جز هجرت به نجف و تحصيل علوم دينى.

آغاز طلبگى

محمدتقىِ نوجوان در سال تحصيلى 26ـ1325 دوره ابتدايى را به پايان برد. انتظار به سر آمده بود و شيفتگى به فراگيرى علوم دين موجب شد كه او به جاى گذراندن تعطيلات و تفريحات، از همان ابتداى تابستان وارد حوزه علميه يزد شود. محمدتقى در يكى از حجره هاى مدرسه شفيعيه ـ واقع در ميدان خان ـ ساكن شد و بى اعتنا به وضع نابسامان حوزه، و مخروبه بودن مدارس و حجره ها، و نيز فقدان استاد و برنامه درسى منظم، چنان به درس و بحث و مطالعه اهتمام ورزيد كه در مدت چهار سال، تمام مقدمات و سطوح متوسطه را تا رسايل و مكاسب، با تحقيق و جديت فوق العاده اى به پايان برد; حال آنكه گذراندن اين مدارج، به طور معمول حدود هشت سال زمان مى طلبيد.

البته او اين پيشرفت ها و موفقيت ها را بيشتر مرهون عنايات و زحمات استادان خود، به خصوص مرحوم حاج شيخ محمدعلى نحوى مى داند; چه آن مرحوم براى تعليم وى وقتِ زيادى صرف مى كرد و به صورت خصوصى درس مى گفت، و هرقدر كه او آمادگى داشت، كوتاهى نمى كرد. همچنين به جاى مباحثه، پرسش هايى براى او مطرح مى ساخت، يا از او مى خواست كه خلاصه درس ها را بنويسد و بعد آن خلاصه ها را به عربى برگرداند; آن گاه اين نوشته هاى عربى را مى گرفت و تصحيح مى كرد.

استادان ديگرى كه او در اين دوره از محضرشان بهره برد از اين قرارند: مرحوم حاج محمدعلى نحوى كه در همان مدرسه شفيعيه حجره داشت. او ادبيات و بخش چشم گيرى از سطوح را نزد مرحوم نحوى آموخت; مرحوم شيخ عبدالحسين عرب و عجم كه استاد شرح نظام او بود; مرحوم آقا سيدعلى رضا مدرسى ـ شاگرد آقا ضيا عراقى ـ مقدارى از شرح لمعه و رسايل را به او تعليم داد; و بالاخره حاج ميرزامحمد انوارى، كه قسمت هايى از قوانين الاصول را در محضر ايشان فرا گرفت.

محمدتقى، همچنين در كنار دروس رسمى حوزه، با انگيزه علم دوستى و حقيقت جويى، برخى علوم روز از قبيل فيزيك، شيمى، فيزيولوژى و زبان فرانسه را نزد روحانى فرهيخته اى به نام «محقّقى رشتى» كه بعدها از سوى مرحوم آيت الله العظمى بروجردى به آلمان اعزام شد، مى آموخت.

هجرت به نجف

طلبه جوان، با ذوق و شوق فراوان گرم تحصيل بود كه بار ديگر شيخ احمد آخوندى كه اول بار انفاس قدسى اش او را دلباخته معارف قرآن و عترت(عليهم السلام) ساخته بود، به ميهمانى شان آمد. شيخ با مشاهده آن همه علاقه و پيشرفت، وى را تشويق كرد كه براى ادامه و تكميل تحصيلات به نجف اشرف هجرت كند و خانواده را نيز ترغيب نمود تا براى حمايت از او به نجف مهاجرت كنند و مقيم آن ديار شوند.

به اين ترتيب پدر و مادر كه دلبسته فرزند بودند، تصميم گرفتند خانه و وسايل كارشان را بفروشند و به نجف هجرت كنند. هرچند پيشنهاد اوليه محمدتقى اين بود كه به او اجازه دهند به قم سفر كند و در آن حوزه ادامه تحصيل دهد; اما خانواده اصرار داشتند كه از همان ابتدا به نجف بروند. به هرحال مجاورت مرقد اميرمؤمنان(عليه السلام) و رونق فراوان حوزه نجف سبب شد كه آنان در اين تصميم جدى تر باشند و سرانجام به نجف هجرت كنند. از اين رو، اواخر سال 1330 بود كه همگى راهى نجف شدند.

قرار بود طلبه جوان با خيال آسوده به درس و تحقيق بپردازد و پدر و مادر كار بافندگى خود را در آنجا از سر گيرند; اما پس از شش ماه كه به زحمت در آنجا ماندند، وضع كارى خانواده رونقى نگرفت و تلاش هاى فراوانِ پدر براى كسب درآمد كارگر نيفتاد، و در نهايت مجبور شدند به ايران مراجعت كنند. محمدتقى اصرار داشت كه دست كم اجازه دهند او براى مدتى به تنهايى در نجف بماند و وقتى وضع مالى شان در ايران سامان يافت نزد آنان بازگردد; اما والدين او و به خصوص مادر به هيچوجه رضايت نمى دادند. مرحوم آقا شيخ محمدعلى سرابى و مرحوم آقا سيدعلى فانى (علامه فانى) به منزل آنان آمدند و به پدر اصرار كردند كه بگذاريد فرزندتان اينجا بماند. يكى از آنان گفت: «اگر شما پسرت را با اين استعداد سرشار، از اينجا ببرى و نگذارى به تحصيل ادامه دهد، امام زمان(عليه السلام) از شما راضى نخواهند بود». اما پدر گفت: «من مى توانم تحمل كنم ولى مادرش نمى تواند، و آن قدر به او دلبستگى دارد كه جانش در فراق او به خطر مى افتد».

به هر روى، تقدير نبود كه محمدتقى در نجف بماند و تقريباً پس از يك سال تحصيلى، اواخر ارديبهشت يا اوايل خرداد سال بعد همراه خانواده به تهران عزيمت كرد، و چون هنوز سر و سامانى نداشتند و از طرفى پايان سال تحصيلى فرا رسيده بود، محمدتقى تابستان آن سال را در تهران و با خانواده سپرى كرد.

اقامت در نجف، هرچند كوتاه بود، خاطرات بسيارى به يادگار گذاشت. گرمى بازار درس و بحث و حضور علماى بزرگى چون مرحوم حكيم، مرحوم شاهرودى، مرحوم سيدعبدالهادى شيرازى، مرحوم ميرزا آقا استهباناتى كه آن روزها از علماى تراز اول بودند و امثال مرحوم خويى كه در رتبه بعد قرار داشتند، شكوه و جلال خاصى به حوزه نجف بخشيده بود.

او از همان آغاز مى كوشيد ضمن احترام به همه بزرگان حوزه، به هيچ بيتى وابسته نشود. از همين روى، تمام مدتى كه در نجف بود به خانه هيچ يك از مراجع رفتوآمد نمى كرد; مگر در يكى از اعياد كه به اتفاق استادش، آقاى فانى، براى عرض تبريك، چند دقيقه اى به خانه همسايه شان مرحوم آقاسيدجمال گلپايگانى رفتند. او اين شيوه را در قم نيز ادامه داد، و با وجود ارادت و محبتى كه از بزرگان حوزه در دل داشت، جز براى درس گرفتن، يا شركت در مجالس سوگوارى اهل بيت(عليهم السلام) كه در منزل مرحوم آيت الله العظمى بروجردى برپا مى شد، به بيوت آنان رفتوآمد نمى كرد.

هجرت به قم

خانواده از نجف بازگشتند و قرار شد براى مدتى در تهران بمانند. اما محمدتقى تصميم داشت براى تحصيل به قم عزيمت كند. خانواده ابتدا بناى مخالفت گذاشت كه «ما هنوز استقرار پيدا نكرده ايم و درآمد قابل توجهى نداريم كه به تو كمك كنيم تا بتوانى درس بخوانى» و حتى از بعضى بستگان اهل علم خواستند تا او را قانع كنند كه دست كم يك سال در تهران بماند تا پس اندازى براى خرج تحصيلش فراهم كنند. ولى او به هرحال نمى پذيرفت; زيرا معتقد بود درس خواندن در حوزه يك واجب شرعى است كه رضايت والدين در آن دخالتى ندارد; هرچند سرانجام توانست با گفتوگوهاى مؤدبانه و دلايل متين خود، آنان را قانع سازد و رضايتشان را جلب كند. به اين ترتيب، محمدتقى تابستان آن سال را در انتظار آغاز سال تحصيلى همراه خانواده در تهران ماند.

مهدى، برادر كوچك تر محمدتقى بود، و در يك فروشگاه ظروف آلومينيوم شاگردى مى كرد. او از پس انداز ناچيز خود در طول تابستان، يك چراغ فتيله اى، يك بشقاب، يك قابلمه، يك قاشق و يك قورى فلزى براى برادر خريد تا با خاطرى آسوده تر در قم زندگى كند و درس بخواند.

البته محمدتقى نيز در تابستان بى كار نبود و با تدريس در كلاس هاى تابستانى توانست شصت تومان به دست آورد. با چهل تومانِ آن يك پتو خريد و بيست تومان باقى مانده را خرج راه ساخت. او حدود بيست روز مانده به آغاز درس ها راهى قم شد تا بلكه بتواند حجره اى بگيرد و سامانى بيابد.

يافتن حجره كار آسانى نبود. آن روزها دو ـ سه مدرسه كوچك در گوشه و كنار قم، و دو مدرسه بزرگ در نزديكى حرم مطهر وجود داشت: يكى مدرسه فيضيه و ديگرى مدرسه حجتيه. احتمال اينكه در اين دو مدرسه به كسى حجره بدهند، بيشتر بود; اما با وجود اين، شرط ورود به مدرسه تازه ساز حجتيه آن بود كه طلبه مى بايست بيست سال تمام داشته باشد، و محمدتقى هنوز 19 ساله بود. به اين ترتيب تنها مدرسه فيضيه باقى مى ماند. پيدا كردن متولى مدرسه بسيار مشكل بود. «مى بايست هر روز ساعت ها كنار حسينيه اى كه نزديك منزلش بود مى نشستى كه اگر يك وقت از منزلش خارج شد، پيدايش كنى و دست به دامنش شوى و از او حجره بخواهى! او هم اگر سرِحال بود و حوصله داشت، برخورد خوبش اين بود كه "حالا شما چند روز صبر كنيد، شايد حجره خالى پيدا شود!" و از اين جور جواب هاى سربالا».2

يكى دو ماه به همين صورت گذشت و او موفق نشد حجره اى پيدا كند. در اين مدت، هر چند روزى ميهمان يكى از دوستان و همشهرى ها بود، و كم كم احساس مى كرد ميزبان ها از حضورش خسته شده اند. از طرفى درس ها شروع شده بود و او هنوز سرگردان بود، و از سويى پس اندازش نيز تمام شده بود.

اين گرفتارى ها عرصه را بر او تنگ كرده بود، تا اينكه سرانجام روزى متولى را در حياط مدرسه ديد و با ناراحتى به او گفت: «آقا! من دو ماه است اينجا سرگردانم و شما هم با اينكه حجره خالى داريد، مرتب وعده مى دهيد و عمل نمى كنيد. شاهدش هم اين است كه شخصى كه بعد از من آمده بود، به شما مراجعه كرد و به او حجره داديد، و با اينكه من قبل از او آمده بودم، به من حجره نداديد!..». متولى مدرسه نيز در پاسخ، جواب تندى داد و كاملا مأيوسش كرد. بر اثر نااميدى و احساس غربت، بغضش تركيد و با گريه زمزمه كرد: «اگر به من حجره ندهيد، از شما به حضرت معصومه(عليها السلام) شكايت مى كنم!» اما متولى مدرسه هيچ متأثر نشد.

طلبه جوان با حالت گريان از او دور مى شد كه مشهدى ماشاءاللّه، خادم مدرسه فيضيه، صدايش كرد و گفت: «آقاى يزدى! چرا گريه مى كنى؟! و بعد آهسته گفت: ناراحت نباش، من به شما حجره مى دهم!»

مشهدى اين را گفت و از او دور شد. مدتى گذشت و او همچنان در انتظار آمدن مشهدى ماشاءاللّه بود. بالاخره خادم مدرسه با طلبه ديگرى به نام سيدعلى محمد پيدا شد. او نيز جوانى يزدى بود و دنبال حجره مى گشت، و به اين ترتيب با هم به حجره مورد نظر رفتند. «حجره كه چه عرض شود، يك فضاى باريكه اى بود كه در واقع انبارى زير پله هاى واقع در زاويه مدرسه به شمار مى رفت و اسباب آبپاشى و جارو و از اين قبيل را آنجا نگهدارى مى كردند. تخت شكسته اى هم در يك گوشه آن افتاده بود. ديوارها تا سقف نم داشت و ابداً آفتاب به آنجا نمى تابيد، و درِ آن هم شيشه نداشت!»

با اين حال هر دو آن قدر خوشحال شدند كه گويى بهشت را به آنان داده اند. محمدتقى و سيدعلى محمد حجره را تميز و مرتب كردند و تصميم گرفتند در آن زندگى كنند.

با وجود آنكه روزها بيشتر بيرون حجره به سر مى بردند و شب ها نيز فقط براى چند ساعت استراحت به آنجا مى آمدند، بعد از ده ـ دوازده روز هر دو، بر اثر رطوبت، دچار پادرد و كمردردى شديد شدند. مدتى با همين وضع گذشت تا اينكه روزى يكى از طلبه هاى يزدى نزد آنان آمد و گفت كه رفيق هم حجره اش ازدواج كرده به منزل منتقل شده است، و وسايل حجره آنان را به حجره خودش برد، و به اين ترتيب از آن به بعد ايشان حجره دار شدند; حجره اى كه به اصطلاح آبرومند بود و مى شد در آن زندگى كرد.

سال اول به اين منوال در مدرسه فيضيه گذشت. محمدتقى روزانه در چهار درس شركت مى كرد: درس خيارات مكاسب مرحوم آقامرتضى حائرى، كه صبح ها در منزل ايشان برقرار مى شد; جلد اول كفايه مرحوم آقاشيخ عبدالجواد جبل عاملى كه اول طلوع آفتاب در مسجد عشقعلى برگزار مى شد، و او با يكى از دوستانش پيش از طلوع آفتاب اين درس را مباحثه مى كردند; جلد دوم كفايه نزد مرحوم آقامرتضى حائرى كه عصرها در منزل ايشان برگزار مى شد; و ديگرى درس منظومه بود. آموختن و مطالعه و مباحثه اين دروس، تمام وقت او را پر مى كرد، و در شبانه روز پنج تا شش ساعت براى استراحت و ديگر امور باقى مى ماند. اما وى با علاقه و شوقى وصف ناپذير مشكلات و كاستى ها را به جان مى خريد و دل مشغولى عمده اش پرداختن به درس و بحث بود.

او مشكلات خود را در آن دوران اين گونه توصيف مى كند:

...نهايت كمكى كه خانواده ام مى توانستند به من بكنند ماهيانه حدود بيست تومان بود، كه آن هم مرتب نمى رسيد، و گاه مى شد كه حتى يك لقمه نان براى شب نداشتيم. طورى برنامه ريزى كرده بوديم كه روزى 6 تا 7 قران بيشتر خرجمان نشود، و اين، تنها پولِ يك نان سنگك و يك سير پنير مى شد. بعضى وقت ها هم نصف نان سنگك مى خريديم و براى شب هم بعد از نماز سى شاهى مى داديم و از خشكه پزى كنار درب فيضيه يك نان كسمه كوچك مى گرفتيم و اين شام ما بود... . يك روز پولمان كاملا تمام شده بود و من تصميم گرفتم پولى قرض كنم. در خلوت با خدا نجوا كردم كه «خدايا مى خواهم براى رضاى تو و براى اعتلاى دين تو درس بخوانم! خودت مى دانى كه توقع زيادى هم ندارم! هرگونه كه خودت صلاح مى دانى وسيله اى فراهم كن كه من مقدارى پول از كسى قرض كنم يا بگيرم! مى دانى كه من آدمى نيستم كه بتوانم پيش كسى بروم و تقاضاى حاجت كنم. خودت برسان! اگر هم صلاح نمى دانى، توفيق بده تا بتوانم صبر كنم».

[گذشت] تا اينكه عصر يك روز، كه ظهرش ناهار حسابى نخورده بودم، داشتم در حياط مدرسه فيضيه قدم مى زدم كه شنيدم پستچى از طلبه ها سراغ محمدتقى يزدى را مى گيرد. جلو رفتم و با ناباورى از اينكه كسى برايم نامه بفرستد، نامه را گرفتم. از يكى از علماى يزد بود كه آن وقت ها ارتباطى با ايشان نداشتم. ايشان يك حواله بيست تومانى براى من فرستاده بودند، كه بعد از چند ماه سفره مان رونق گرفت... .

آن زمان مرحوم آقاى حجت به طلبه ها مُهر نان مى داد. من هم به فكر افتادم از ايشان تقاضاى مُهر نان كنم; اما نمى خواستم به دستگاه ايشان مراجعه كنم. بنابر اين نامه اى به اين مضمون نوشتم:

حضرت آيت الله حجت، من شخصى به اين نام هستم و در قم درس مى خوانم و در درس آقاى حائرى3شركت مى كنم. شنيده ام كه مُهر نانى به طلبه ها مى دهيد. اگر شامل من هم مى شود، من هم طلبه هستم.

صبح كه مى خواستم نامه را ببرم فكر كردم نكند اين كار، خلاف قاعده و برنامه حوزه باشد، و اين نان به كس ديگرى تعلق داشته باشد و به ملاحظه شاگردى آقاى حائرى بخواهند به من بدهند! اين بود كه نامه را پاره كردم... .

با وجود همه اين دشوارى ها شيخ محمدتقى در مدت يك سال، باقى مانده دروس سطح را به اتمام رساند، و از سال بعد در دروس خارج فقه مرحوم آيت الله بروجردى و خارج اصول امام خمينى(رحمه الله) حضور يافت. از سوى ديگر، بيست سالش تمام شده بود و با احراز شرايط اقامت در مدرسه حجتيه، در آنجا حجره گرفت. توفيق آشنايى با بزرگان و علماى وارسته اى همچون امام خمينى(رحمه الله)، علامه طباطبايى(رحمه الله) و آيت الله بهجت چنان لذت بخش بود كه تازه مى فهميد هجرت از نجف به قم از تقديرات بسيار نيكوى خداوند در حق او بوده است.

آشنايى با امام خمينى(رحمه الله)

شيخ محمدتقى از همان سال اول ورود به قم، با امام خمينى(رحمه الله)، كه از سال ها پيش استاد برجسته حوزه بود، آشنا شد و خدمت ايشان ارادت يافت. با اينكه هنوز كفايه و مكاسب مى خواند، گاهگاهى براى كسب آمادگى در درس خارج ايشان شركت مى جست و از سال دوم به بعد به طور مرتب در آن درس حاضر مى شد.

از جمله خصوصيات بارز امام(رحمه الله)، دقت نظر، نقادى آزادانه و آزادى انديشه بود كه در درس هاى ديگر اساتيد كمتر ديده مى شد. اين ويژگى ها براى ذهن پوياى طلبه اى چون او بسيار جذاب بود. از سوى ديگر تعطيلى درس اخلاق امام(رحمه الله) افسوس برانگيز بود; درس اخلاقى كه از جذابيت، تأثيرگذارى و بى نظيرى آن حكايت ها نقل مى كردند، و البته گواه نقل هاى دوستان در رفتار و منش امام(رحمه الله) كاملا آشكار بود. متانت و وقار در شخصيت ايشان موج مى زد. امام خمينى(رحمه الله) در مجالس بسيار كم سخن مى گفت و گاه سراسر مجلس را با سكوت برگزار مى كرد و فقط به پرسش هاى علمى و دينى افراد پاسخ مى داد. ابّهت ايشان مانعِ آن مى شد كه در حضورش مسائل متفرقه و بى فايده مطرح شود.

از ديگر ويژگى هاى برجسته امام(رحمه الله) اين بود كه اجازه نمى داد هيچ كس در مسير، كنار ايشان يا پشت سرشان حركت كند و غالباً تنها راه مى رفت، و اگر كسى سؤالى داشت، مى ايستاد و پاسخ مى داد و دوباره حركت مى كرد. به طور كلى ايشان در عين تواضع و فروتنى، وقار و سنگينى به خصوصى داشت، كه جمع بين اين دو ويژگى جز از كسانى كه با عوالم ديگر ارتباط روحى و معنوى دارند، ميسر نيست. تنها كسانى مبتلا به كبر نمى شوند و در عين حال متانت و وقار خود را حفظ مى كنند كه توجه قلبى خاصى به خداوند داشته باشند.

آشنايى با علامه طباطبايى(رحمه الله)

آن روزها كه تازه به قم آمده بود، در مدرسه حجتيه، كنار ساعت آفتابىِ پهلوى حوض، سيدى نورانى توجه او را به خود جلب كرد. او مردى بسيار نحيف بود كه عمامه اى كوچك بر سر داشت، و لباس هاى بى پيرايه اش از ساده زيستى او حكايت مى كرد. محمدتقى درباره او از دوستانش پرسيد. گفتند: او قاضى كوچك است،4و اين ساعت آفتابى را نيز خودش ساخته و اينك براى تشخيص ساعت آمده است. تازه تنها اين نيست. آشنايى با هيئت و رياضيات نيز يكى از خصوصيات ايشان است. او امتيازات ديگرى هم دارند: درس تفسير مى گويند، استاد فلسفه هستند، و... .

مدتى از اين ماجرا گذشت تا اينكه يكى از دوستان به او پيشنهاد كرد در درس تفسير استاد كه روزهاى پنجشنبه در مسجد سلماسى تشكيل مى شد شركت كند. او نيز پذيرفت، و پس از مشاهده حالات معنوى و روحانى علامه، و نيز روش تدريس بسيار عالى شان مجذوب و شيفته ايشان شد و آرزو كرد همواره در خدمت و مصاحبت ايشان باشد.

محمدتقى پس از آن در پى موقعيتى بود تا با علامه ارتباط بيشترى برقرار كند; ولى روحيه اش چنان بود كه نمى توانست خود را نزد استاد مطرح سازد. از طرفى برخورد علامه نيز به گونه اى بود كه به صورت افراد نگاه نمى كردند.5به هرحال در درس ايشان شركت مى جست و گاه نكته هايى كه به نظرش مبهم مى رسيد، پس از درس مى پرسيد و گاهى هم كه سؤال كنندگان زياد بودند دنبال ايشان به راه مى افتاد و اگر فرصتى دست مى داد سؤالش را مطرح مى كرد.

سرانجام سؤال هاى هوشمندانه محمدتقى توجه علامه را جلب كرد و موجب عنايت خاص ايشان به وى گرديد، و اين زمينه اى شد كه او به تدريج بتواند درخواست هاى ديگرى مطرح سازد، و از ايشان بخواهد كه در زمينه مسائل اخلاقى و معنوى او را راهنمايى كنند.

رابطه محمدتقى با علامه چنان قوت گرفت كه گاه به طور خصوصى از ارشادات اخلاقى آن بزرگوار بهره مند مى شد، و علامه نيز نسخه هاى دست نويس تفسير خود را پيش از چاپ به وى مى داد تا مرور كند و اگر نكته اى براى اصلاح به نظرش مى رسد، تذكر دهد.

آشنايى با آيت الله بهجت

از جمله ديگر بزرگانى كه محمدتقى در همان سال هاى اول با ايشان آشنا شد، حضرت آيت الله بهجت(مدظله العالى) بود. منزل آيت الله كنار مدرسه حجتيه قرار داشت و معمولاً در رفتوآمدها، و به خصوص صبح ها كه ايشان از حرم بازمى گشتند، در كوچه با ايشان برخورد مى كرد. مدتى گذشت و از دوستان شنيد كه آيت الله بهجت از نظر علمى بسيار برجسته اند و سال هاى قبل، از شاگردان ممتاز آقاى بروجردى بوده اند، همچنين از نظر اخلاقى و معنوى برگزيده و اهل مقامات اند، و در نجف از شاگردان عارف كامل، مرحوم سيدعلى آقاى قاضى بوده اند، كه ديگر شاگردان آن مرحوم، از مقامات عالى معنوى او خبر مى داده اند. يكى از شاگردان مرحوم قاضى كه جانشين ايشان نيز به شمار مى آمد، مى گفت: «آقاى بهجت هنوز محاسنش درست در نيامده بود كه به مقامات بسيار بالايى رسيده بود. همچنين مرحوم حاج آقا مصطفى خمينى مى گفت پدرش، وجود اين مقامات را در آقاى بهجت تصديق مى كند».

اين اوصاف، محمد تقى را كه هميشه تشنه فضيلت و معنويت بود، ترغيب مى كرد كه از چنين شخصيتى بهره برد; ولى از آنجا كه آيت الله بهجت به آسانى كسى را نمى پذيرفت، با عده اى از دوستان تصميم گرفتند براى تقويت بنيه فقهى شان از ايشان بخواهند به طور خصوصى براى آنان فقه بگويد و به اين طريق بتوانند از خصوصيات اخلاقى ايشان نيز بهره گيرند. آيت الله بهجت پذيرفتند و درس فقه پربارى همراه با دقت نظرهاى كم نظير و استقلال رأىِ تحسين برانگيز، ارائه فرمودند. شيخ محمدتقى كه مدت پانزده سال در آن درس شركت نمود، محضر درسى آن آيت حق را اين گونه توصيف مى كند:

درسى بسيار پرمحتوا، دقيق و خوب بود، و آنچه بر خوبى آن مى افزود اين بود كه ايشان غالباً پيش از درس تشريف مى آوردند و به مناسبتى ـ كه گاهى در آن زمان آن مناسبت را درك نمى كرديم ـ حديثى مى خواندند، يا داستانى نقل مى كردند، و ضمن آن، مطالب اخلاقى و دينى اى را كه مورد نظرشان بود مى فهماندند، و عجيب اين بود كه هم من و هم دوستان ديگر، تجربه كرده بوديم مطالبى كه آنجا گفته مى شد و ظاهراً بدون مناسبت به نظر مى رسيد، در واقع نكته هايى بود كه براى افراد سازندگى داشت، و اشاره به مسايلى بود كه به بعضى از افراد حاضر در جلسه مربوط مى شد و خود آنها درك مى كردند، و گاهى هم با خيره شدن در چشم شخص، گويا به او مى فهماندند كه «دارم به تو مى گويم!...» و همين طور گاهى درباره يك مسئله سياسى، جريانى را قبل از وقوع آن پيش بينى مى كردند. مخصوصاً آن زمان ها در كوران انقلاب و حملاتى كه دژخيمان شاه به فيضيه مى كردند، ايشان اصرار داشتند كه بايد اين وقايع را نوشت و منتشر كرد. طرح اين مسائل از طرف ايشان انگيزه اى شد كه ما نيز بيشتر در فعاليت ها و مبارزات، مشاركت داشته باشيم.

اين آشنايى پانزده ساله، زمينه ارتباط و علاقه هر چه بيشتر استاد و شاگرد را فراهم ساخت، و رفته رفته استاد نيز به استعداد و نبوغ علمى و اخلاقى شاگرد خود پى برد، و اين امر سبب شد كه آيت الله بهجت، او را در مقام مدرس اخلاق به مردم معرفى كند. حجة الاسلام والمسلمين، دكتر مرتضى آقاتهرانى6در اين باره مى گويد:

قبل از پيروزى انقلاب، عده اى از بازاريان قم خدمت آيت الله بهجت آمده و از ايشان درخواست كرده بودند كه خودشان يا يك نفر از روحانيون مورد تأييدشان يك درس اخلاق برگزار نمايند. آيت الله بهجت فرموده بودند كه جناب آقاى مصباح يزدى در اين زمينه مورد تأييد من است. برويد از ايشان بخواهيد و من هم از ايشان مى خواهم كه درس اخلاق را بيان كنند. اين درس اخلاق تا مدت ها در منزل مرحوم اسلامى در قم كه بعداً به حسينيه يا مسجد تبديل شد، ادامه داشت.

دوستان دوران تحصيل

شيخ محمدتقى در دوران تحصيلش، و به خصوص در مدرسه حجتيه، معمولاً با طلبه هايى طرح دوستى صميمانه مى ريخت كه علاوه بر سخت كوشى در درس و بحث و مطالعه، از روحيات و سجاياى معنوى و اخلاقى نيز برخوردار بودند. از ميان بهترين دوستان او مى توان افراد ذيل را نام برد:

شيخ محمدحسين بهجتى اردكانى كه ذوق و طبع شعرى خوبى دارند و اينك امام جمعه اردكان هستند، برادر ايشان مرحوم شيخ على بهجتى كه ايشان نيز از طلبه هاى بسيار فاضل و باصفا بودند، شيخ على پهلوانى كه از بزرگان سير و سلوك اند، آيت الله ميرزاحسين نورى كه از مراجع تقليد به شمار مى روند، و برادر ايشان مرحوم ميرزاحسن آقا كه خطيب، نويسنده و خطاط بودند، و شيخ على اكبر مسعودى خمينى كه اكنون توليت آستانه مقدسه حضرت معصومه(عليها السلام) را بر عهده دارند.

پس از ازدواج و انتقال به منزل نيز رفتوآمدهاى فراوان شيخ محمدتقى به مدرسه حجتيه، سبب شد دوستان صميمى ديگرى از جمله شهيد باهنر، حضرت حجة الاسلام و المسلين هاشمى رفسنجانى و حضرت آيت الله خامنه اى پيدا كند كه بعدها اين دوستى زمينه ساز همكارى هاى بسيارى در دوران مبارزه با طاغوت گرديد.


1. ايشان پسرعموى مادر بزرگ استاد بودند.

2. مطالب داخل گيومه، عين اظهارات استاد است.

3. مرحوم حائرى، داماد مرحوم آيت الله حجت بود.

4. دو نفر از علماى تبريز در قم به «قاضى» شهرت داشتند. يكى مرحوم آقاسيدحسين قاضى بود كه ايشان را «قاضى بزرگ» مى گفتند، و ديگرى مرحوم علامه طباطبايى بود كه به «قاضى كوچك» شهرت داشت و بعدها چون خودشان مايل به اين شهرت نبودند به «طباطبايى» معروف شدند.

5. شايد اين برخورد براى اين بود كه توجه قلبى شان محفوظ بماند.

6. ايشان از شاگردان برجسته استاد و از مدرسان اخلاق حوزه علميه قم هستند و اخيراً مركزى براى تربيت مربيان اخلاق تأسيس كرده اند.

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 3
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 16
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 2
  • بازدید سال : 5
  • بازدید کلی : 49